دنیای دیگر پارت ۱۲
رانپو:کسی سوالی داره؟
آتسوشی:آره شغل خوانواده ی شما چی و نسبت دقیقتون چی؟
رانپو: پدر دازای دایی منه و مادر دازای زن دایی من
دازای ادای مادرش رو در میاره: عشق زن داییش هست !
رانپو:حسود دراز!😑😒 خوب آره و مادر من میشه عمه دازای و پدر من میشه شوهر عمه ی دازای! یعنی پدر دازای و مادر من برادر و خواهر هستن
دازای: مادر من و مادر رانپو داخل مافیا بودن ! از این طریق اون ها با هم آشنا شدن و ازدواج ها صورت گرفت مادر من برادر اون رو دید این هم اون!
آکو:چه عجیب! خوب کار شما چی؟
رانپو:خوب پدر من یک شرکت کنار شرکت پدر دازای داره داخل شرکت پدرم ، به بازسازی و خرید مجتمع های مختلف رسیدگی میشه و خوب داخل جایی که زندگی میکنیم یعنی آبادان(بقیه تهران رو انتخاب میکنن من آبادان 😆) هستش راستی این موضوع رو دازای جا انداخت بعد ها مشخص شد پدرم با مادر و داییم نسبت دارن ! یعنی اون هم نیک نام هست!
دازای:پدر من کنار شرکت پدر رانپو منظور از کنار یعنی بهم وصل هستن دفتر های مدیریت خوب؟ یک شرکت طراحی لباس مردونه داره من هم مدل اونجا و مدل جاهای معروف بودم! چون به مادرم رفتم و کره ای شدم خیلی ها منو دوست دارن !😌 آره بعد پدر های ما باید شریک هستن و بجز اون دوستای صمیمی هستن !
چویا:جالب شد ! خوب آیومی-چان چطور؟
رانپو:به آیومی گیر دادی ها!!!! اصلا میدونی...
که دازای جلوی دهن رانپو رو گرفت تا نگه آیومی در نوردش چی گفته!
دازای: عمه ی من خیلی خوب گیتار و ویالون میزنه اهنگ باهاشون درست میکنه و بخاطر اینکه خیلی عالی میزنه افراد ثروتمند دنبالش هستن
آتسوشی: یعنی داخل بازار خیلی ها شما رو میشناسن؟
دازای:بیشتر من رو چون مدل بودم رئیس بودن پدرم و پدر رانپو رو عادی جلوه کردیم پس به سمت ما بر نمیگردن ! کاملا عادی!
رانپو:خوب سوالات رو پرسیدید تکلیف یک هفته باید فارسی یاد بگیرید!
دازای:اکو به فارسی خیلی علاقه داشت پس حتی استلاحات و کلمات و حتی ضرب المثل هم بلده چویا فقط کلمه و اینا یکم تمرین میخواد و آتسوشی...😑
آتسوشی:یا ببر های اعظم! 😨
رانپو:داخل دو هفته باید کامل فول بشید و حقوق هاتون هم میدونید که چطوری جبران کنید درسته؟
همه بجز آتسوشی:بلهههه!
آتسوشی:چی؟
نویسنده:تو این دو هفته همه کاملا فارسی رو فهمیدن البته آتسوشی پیش رانپو یکم عذاب و بی خوابی کشید ولی چیزی نیست!😃 در مورد جبران حقوق هم بعد میگم !
بعد گذشت یک هفته آروم
همه داخل آژانس بودن و دازای در ورودی رو باز کرد که همون لحظه صدای انفجار اومد
دازای:فکر کنم باید در رو عوض کنید اینقدر کهنه شده که برای اعتراض بنب پرت میکنه!
یوسانو :دازای-سان لطفا در گاراژ رو ببندید!😑
آتسوشی:صدا از کجا اومد ؟
رانپو:نمیدونم بزار یک نگاه بندازم !
آتسوشی:آره شغل خوانواده ی شما چی و نسبت دقیقتون چی؟
رانپو: پدر دازای دایی منه و مادر دازای زن دایی من
دازای ادای مادرش رو در میاره: عشق زن داییش هست !
رانپو:حسود دراز!😑😒 خوب آره و مادر من میشه عمه دازای و پدر من میشه شوهر عمه ی دازای! یعنی پدر دازای و مادر من برادر و خواهر هستن
دازای: مادر من و مادر رانپو داخل مافیا بودن ! از این طریق اون ها با هم آشنا شدن و ازدواج ها صورت گرفت مادر من برادر اون رو دید این هم اون!
آکو:چه عجیب! خوب کار شما چی؟
رانپو:خوب پدر من یک شرکت کنار شرکت پدر دازای داره داخل شرکت پدرم ، به بازسازی و خرید مجتمع های مختلف رسیدگی میشه و خوب داخل جایی که زندگی میکنیم یعنی آبادان(بقیه تهران رو انتخاب میکنن من آبادان 😆) هستش راستی این موضوع رو دازای جا انداخت بعد ها مشخص شد پدرم با مادر و داییم نسبت دارن ! یعنی اون هم نیک نام هست!
دازای:پدر من کنار شرکت پدر رانپو منظور از کنار یعنی بهم وصل هستن دفتر های مدیریت خوب؟ یک شرکت طراحی لباس مردونه داره من هم مدل اونجا و مدل جاهای معروف بودم! چون به مادرم رفتم و کره ای شدم خیلی ها منو دوست دارن !😌 آره بعد پدر های ما باید شریک هستن و بجز اون دوستای صمیمی هستن !
چویا:جالب شد ! خوب آیومی-چان چطور؟
رانپو:به آیومی گیر دادی ها!!!! اصلا میدونی...
که دازای جلوی دهن رانپو رو گرفت تا نگه آیومی در نوردش چی گفته!
دازای: عمه ی من خیلی خوب گیتار و ویالون میزنه اهنگ باهاشون درست میکنه و بخاطر اینکه خیلی عالی میزنه افراد ثروتمند دنبالش هستن
آتسوشی: یعنی داخل بازار خیلی ها شما رو میشناسن؟
دازای:بیشتر من رو چون مدل بودم رئیس بودن پدرم و پدر رانپو رو عادی جلوه کردیم پس به سمت ما بر نمیگردن ! کاملا عادی!
رانپو:خوب سوالات رو پرسیدید تکلیف یک هفته باید فارسی یاد بگیرید!
دازای:اکو به فارسی خیلی علاقه داشت پس حتی استلاحات و کلمات و حتی ضرب المثل هم بلده چویا فقط کلمه و اینا یکم تمرین میخواد و آتسوشی...😑
آتسوشی:یا ببر های اعظم! 😨
رانپو:داخل دو هفته باید کامل فول بشید و حقوق هاتون هم میدونید که چطوری جبران کنید درسته؟
همه بجز آتسوشی:بلهههه!
آتسوشی:چی؟
نویسنده:تو این دو هفته همه کاملا فارسی رو فهمیدن البته آتسوشی پیش رانپو یکم عذاب و بی خوابی کشید ولی چیزی نیست!😃 در مورد جبران حقوق هم بعد میگم !
بعد گذشت یک هفته آروم
همه داخل آژانس بودن و دازای در ورودی رو باز کرد که همون لحظه صدای انفجار اومد
دازای:فکر کنم باید در رو عوض کنید اینقدر کهنه شده که برای اعتراض بنب پرت میکنه!
یوسانو :دازای-سان لطفا در گاراژ رو ببندید!😑
آتسوشی:صدا از کجا اومد ؟
رانپو:نمیدونم بزار یک نگاه بندازم !
- ۲.۲k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط